ناریاناریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

جوجه کوچولوی منو بابایی *ناریا* خانم

نشونه

سلام جوجو جونم مامانی دو روزه حالش یه کم بیشتر از روزای قبلی بدتتره درد معده هم هر روز به بشتر میشه دیروز کبوترای حیاطمون نی نیشون به دنیا اومد تخم خالی نینیشون افتاده بود توحیاط به نظرم این یه نشونست واسمون نشونه اینه که تو تو راهی تو هم داری میای گلم اموز ٩ هفته و ٢روزت شده دوست دارم جوجو جونم میرم استراحت کنم حالم بهتر شه خیلی بیشتر واست مینویسم باشه عزیزم
29 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام جوجوجونم گلم  امروز ٩ هفته ت تموم شد از این هفته به بعدقدت بزرگتر میشه و کلی تعغیرات اثاثی دیگه دوست دارم الان باید این شکلی باشی دیروزعصرنتونستم هیچی برات بنوسم اما الان اول صبح بیدارشدم تا برات تعریف کنم دیروز چیکارکردم خودت که میدونی دیروز اول وقت رفتیم دانشگاه حسابی خسته شدیم این ریاضیات آدمو زیرو رو میکنه نهارم رفتیم پیش مامان بزرگت (البته مامان بابای ) ظهرکه برگشتیم تا دیروقت خوابیدمو بعد نظافت خونه و... عصر هم که با بابایی رفتیم دور زدیم و رفتم خرید دیروز بعد یه ماه چشم انتظاری آخرش گوجه سبز به شهرمون اومد مامانی دلش کلی خنک شد آخه خیلی هوس گوجه سبز میکردم جوجه تپل مپلم شب بازم رفتیم خونه مامان بزرگ عمه و پسر...
28 فروردين 1391

خدایا ازت ممنونم به خاطر نعمتی که بهم عطا کردی

خدایا ازت ممنونم به خاطر نعمتی که بهم عطا کردی سلام خوشکلکم امروزبرای اولین بار تونستم ببینمت شکر خدا همه چیت نرمال بود صبح بیخودی کلی نگرانمون کردن ولی مهم نیست هم اینکه خدارو شکر به سلامت گذشت جای شکر داره دکتر یه مقدار دارو داده همه شو سر وقت مصرف میکنم تا تو هم خوش باشی جوجو جونم دوست دارمممممممممممممممم ...
28 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام جوجو جونم نمی خوام اتفاقات امروز صبحو برات تعریف کنم نارحت شی ساعت چهار میرم دکتر قراره واسه اولین دفعه صدای قلبتو بشنوم ایشالله تو رو خدا مامانیو نا امیدنکن باشه بازم درخونشو میزنیم تا جوابمون رو بده ... آخه خیلی مهربونه بهت قول میدم اگه اگه .....یه تابلوی خیلی خوشکل واسه دکتر بکشم فقط به خاطر تو   ...
27 فروردين 1391

بدون عنوان

 خدای من اونقدر در خونه ات رو می زنم تا جوابمو بدی.... سلام جوجوی مامانی الان از مرتب کردن خونه تموم شدم بابایی هم رفت بیرون قراره زنگ بزنه باهم بریم دور بزنیم از فردا دوباره خسته ت میکنم آخه باید با هم بریم دانشگاه تا مامانی از درساش عقب نمونه این هقته دستا وپاهای خوشکلت رشد می کنن بزرگ میشن الهی قربونت برم. دلم گرفته آخه مامان بزرگ از دستمون نارحته  خوب چیکارکنیم دیگه ما که نمی تونستیم بمونیم خیلی خسته بودیم مگه نه گلم؟ فردا عصر که بر گردیم خونه دوباره برات مینوسم بازم دوست دارم ...
26 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام جوجوجونم امروز اولین باریه که برات مینوسیم دیشب پیش مامان بزرگ بودم خودت که میدونی پسر دایی ها و دختر دایی ها از بس بازی وسرو سدا کردن کلی خسته شدیم وبابایی 12 شب اومد دنبالمون . راستی دیروز عصر با زن دایی رفتیم خرید برات یه دست لباس خیلی خوشکل گرفتم شب که به بابایی نشون دادم کلی ذوق کرد . دوستدارم گلم  بابایی هنوز خوابه آخه دیشب خیلی خسته شده . میخوام بهترینارو برات بنویسم.  
25 فروردين 1391

اونقدر در خونه ات رو می زنم تا جوابمو بدی...

هر روز ادمای زیادی به دنیا میان... فکرشو بکن هر روز خدا این همه فرشته رو از اسمون رحمتش برای ما می فرسته.... و من می خواهم تو این بارون فرشته ها اون قدر دستم رو به طرف پروردگار مهربونم بالا نگه دارم تا اخر یه قطره بارون...یه فرشته کوچولو...تو دستم جا بگیره تا اون روز خدا جونم بدون اونقدر التماست می کنم... و اونقدر در خونه ات رو می زنم تا جوابمو بدی.... یه حس قشنگ یه نور امید ته دلم هست که بهم میگه فرشته اسمونیت تو راهه.....  برگرفته از  http://soodeh.niniweblog.com/ ...
25 فروردين 1391
1